گفتگوی شب و شبنم

و دوباره من رفتم، و دوباره تو آمدی...

گفتگوی شب و شبنم

و دوباره من رفتم، و دوباره تو آمدی...

در نگاه تو غرق می شوم

کاش قایقی بودم

 برگونه های تو می لغزم

 کاش قطره ای بودم

 برلبان تو می میرم

 کاش بوسه ای بودم 

برمژه هایت می نشینم 

کاش غباری بودم

بر دستان تو حلقه می شوم

کاش نگینی بودم

و بر آغوش تو می میرم

کاش خیالی بودم

سرانگشت تو را می بویم

کاش پروانه ای بودم

کاش قطره ای بودم

کاش ذره ای بودم

کاش گرده ای بودم


دنیای کوچک

چشمانم اشک است

قلبم گرفته

بی تو نفسها

سنگین و سردند

آخرِِِ من زود

رویای تو دور

دردم بزرگ و

راه تو بلند

تو برگ گلی

من جنگل خشک

تو شبنم زده

من مرد اشکم

چیزی ندارم

به پای چشمت

فدایی کنم

تمام دنیا

مال نگاهت

تمام دنیا

تمام دنیا

چیز کوچکیست

برای عشقت

اگر خدا بود

این مرد تنها

برای تو بود

تمام دنیا

خدای عشقم

برای تو بود

تمام دنیا

نازی تو زیبایی

نازی تو آرزویی

که حتی گفتنش

یک آرزوست

نازی ستاره ای

که خورشید

پیش تو تاریک است

نازی تو عشقی

که افسانه ها

پیش تو کمرنگند

نازی تو افسانه ای

آنقدر دور

که افسانه ها حقیقتند

ناز تو زیباست نازی

نام تو زیباست نازی

آخ چه لذتی دارد

وقتی که می نشینم

هزار بار نام تو را می گویم

که این جریمه عشق است

و نام زیبای تو هم

برلبان من

غنیمت است

نازی! نازی! نازی!

نازی تو زیبایی

نازی تو زیبایی

نازی تو زیبایی

نه به آن زیبایی

نه به این زیبایی

نازی تو افسانه ای زیبایی

تا بی نهایت زیبایی

آنقدر که 

هزاربار بگویم

بازهم کم است

نازی تو زیبایی...


قصه شب

من شبم


مرا می شناسی


ولی در تاریکی


وقتی که هنوز نیستی


تو شبنمی


تو را می شناسم


ولی در روشنی


وقتی که دیگر نیستم...