هیچ دردی
مثل تنهایی نیست
وقتی که از درون است
روی برگ شناسنامه ات
میان رشته های ژنهایت
ثانیه ها درد می شوند
هر ثانیه
و هر ثانیه
و درد می شود،
جزو هستیت
مثل چشم و گوش
مثل دست و پا
و یا بیشتر
یادت نمی رود
زندگی،
تحملی اجباریست
و مرگ
آرزویی دور
دوری و جدا
از همه چیز
از خودت
شناسنامه ات
رشته های ژن هایت
چشم و گوش
و دست و پایت
همه درد می شوند
و تو تنهایی
حتی برای خودت
ناله ای نمی توان کرد
که تنهایی
حتی از خودت
خاصه از خودت...