گفتگوی شب و شبنم

و دوباره من رفتم، و دوباره تو آمدی...

گفتگوی شب و شبنم

و دوباره من رفتم، و دوباره تو آمدی...

درد درون

هیچ دردی

مثل تنهایی نیست

وقتی که از درون است

روی برگ شناسنامه ات

میان رشته های ژنهایت

ثانیه ها درد می شوند

هر ثانیه

و هر ثانیه

و درد می شود،

جزو هستیت

مثل چشم و گوش

مثل دست و پا

و یا بیشتر

یادت نمی رود

زندگی،

تحملی اجباریست

و مرگ

آرزویی دور

دوری و جدا

از همه چیز

از خودت

شناسنامه ات 

رشته های ژن هایت

چشم و گوش

و دست و پایت

همه درد می شوند

و تو تنهایی

حتی برای خودت

ناله ای نمی توان کرد

که تنهایی

حتی از خودت

خاصه از خودت...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد