گفتگوی شب و شبنم

و دوباره من رفتم، و دوباره تو آمدی...

گفتگوی شب و شبنم

و دوباره من رفتم، و دوباره تو آمدی...

عطر تو

دیوار و دیوار

هزار سال

پی روزنه ای

خشت خشت

بوییدم

بوی خشت ها را

خوب می شناسم

مثل عطر تو

گرچه توهم دیواری

نه روزنه ای

که عطر تو را له می زند

یا غنچه ای

که عشق تو را شعر می کند

و تنهایی خود را

که بر خشت می روید

و بعد می میرد

و من

که خشت را می بویم

عطر تو را له می زنم

و بعد می میرم

شکست

همیشه عشق شکست می خورد

در غبار فراموشی

و با باد دروغ

به دوردست می رود

همیشه قانونی هست

که عشق را

سنگسار کند

با قلوه هایی

که ما تراش می دهیم

دست دژخیم را می بوسیم

تا نباشیم

تا قطره های لذت

دود شوند

وقتی که تشنه ایم

وقتی که تاریکیم

و تنها

وقتی که توده ای بی رنگیم

شعله های عشق را

چه بی رحم فوت می کنیم

تا تولد هیچ را جشن بگیریم

و باز تنها باشیم

در زندانیم و زنجیر می بافیم

با هزار قاعده

تا عشق

اسیر باشد

و از پرواز

می لرزیم

که برده باشیم

و زیبایی

هرگز شکوفه هایش

لبخند نزند

همیشه تنهاییم

همیشه من خنجر تو بود

همیشه تو

دشمن من بود

همیشه دیوار می ساختیم

و پشت دیوار ترس

چمبره می زدیم

هزار منظره پشت دیوار است

بیا پرواز کن

بیا احساس کن

بیا لمس کن

بیا بوسه ها را

از آسمان بگیر

بیا از پشت دیوار

لااقل سرک بکش

لااقل نگاه کن

لااقل گوش کن

ببین که فریاد می کشم

گوش کن که مست می شوم

از نگاهت

و گرم می شوم

از شعله هایت

حتی پشت دیوار

حتی در غبار

حتی میان سنگ

حتی زیر سنگسار...

بی انتها

تو ماهی

ماهی که هرگز شبم ندید

تو نازی

نازی که آغوشم نبود

و من

حدیث درد شدم

وقتی نبودی

همه چیز 

مثل تو بی انتها

که روشنائیت را نداشت

و تاریک بود

تو نیستی

و شاید که چشمانت

مرا تاریکی بی انتها می بیند

و نمی دانی 

این همه تاریکی

فقط نور تو را می خواست

وقتی به نیستی می لغزید